تبلیغات
[-Text2-]
نویسنده : amin
تاریخ : یکشنبه 11 اسفند 1392
نظرات 0

پس از اين كه نفس زكيه (محمد بن عبد الله بن حسن بن الامام حسن المجتبى ) و قتيل باخمرى (ابراهيم بن عبدالله ) در مقابل حكومت غاصبانه بنى عباس خروج كرده و شهيد شدند: برادر آنها يحيى بن عبدالله از ترس دستگير شدن و جور بنى عباس ‍ (هارون رشيد) بسوى ديلم فرار كرد.

مردم ديلم از هر طرف باو متوجه شده ، و در حق او اعتقاد و ايمان محكمى پيدا كردند، و رفته رفته بر محبوبيت و مقام او افزوده شده ، و اهالى ديلم به عنوان خلافت از او بيعت كردند.

تعداد بازدید از این مطلب: 73
موضوعات مرتبط: مقالات و نوشته ها , داستان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : amin
تاریخ : یکشنبه 11 اسفند 1392
نظرات 0

  زنى دور كعبه طواف مى‌كرد و مردى نيز پشت سر آن زن مى‌رفت. لحظه‌اى آن زن بازوى خود را از چادر بيرون آورد تا كعبه را لمس كند. ناگهان آن مرد دستش را دراز كرد و روى بازوى زن گذاشت. خداوند دست آن مرد را به بازوى زن چسباند. مردم ديدند و ازدحام كردند، چنان‌كه راه عبور بسته شد.

 كسى را نزد امير مكه فرستادند و امير مكه فقها و علما را حاضر كرد و آنها فتوا دادند كه بايد دست مرد را ببرند؛ زيرا آن مرد مرتكب گناه شده است. امير مكه كه از فتواى علماى مكه قانع نشده بود، گفت: «آيا در اينجا از خانواده پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) كسى هست؟ » گفتند: «بله، حسين بن على (عليه السلام) اينجاست».

 امير مكه كسى را نزد امام حسين (عليه السلام) فرستاد. امام حسين (عليه السلام) تشريف آوردند. به آن حضرت عرض كردند: «اى فرزند رسول خدا! حكم خدا درباره اينها چيست؟»

امام حسين (عليه السلام) رو به كعبه ايستادند و دست‌هايشان را بلند كردند.

 آن‌گاه مدتى مكث فرمودند و دعا كردند. سپس به طرف زن و مرد رفتند و دست آن مرد را از بازوى آن زن جدا كردند. امير مكه عرض كرد: «اى حسين! آيا اين مرد را براى كارى كه از او سر زده است، مجازات نكنيم؟» حضرت فرمود: «نه».

 گويند آن مرد همان شتربانى است كه در كربلا دست امام حسين (عليه السلام) را قطع كرد و اين‌گونه لطف آن حضرت را پاسخ داد. (شجره طوبي، حا، عين، ص ۴۲۲ )

منبع: راه‌هاي تقويت فرهنگ حجاب در حج و زيارت، نوشته عباس رجبي

 

تعداد بازدید از این مطلب: 72
موضوعات مرتبط: مقالات و نوشته ها , داستان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : amin
تاریخ : یکشنبه 11 اسفند 1392
نظرات 0

در حدیث آمده که پیغمبری در مسجد مناجات می‌کرد و می‌گفت: «خداوندا! می‌خواهم که شیطان را به صورت خودش به من بنمایی.»
فرمان رسید که از مسجد بیرون رو.

تعداد بازدید از این مطلب: 67
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : amin
تاریخ : شنبه 10 اسفند 1392
نظرات 0

عابدى در بنى اسرائيل از مردم كناره گيرى كرد و مدّت هفتاد سال مشغول عبادت شد.
خداى عليم ملكى را نزد او فرستاد و فرمود: عبادات تو قبول نمى شوند و خودت را دچار مشقّت منماى و جِد و جَهد مكن !!
عابد در جواب گفت : چون آنچه به من واجب است عبوديّت و بندگى مى باشد. لذا بايد وظيفه خود را هميشه انجام دهم . ولى قبول شدن و قبول نشدن موكول به معبود من است !
وقتى آن مَلك مراجعت نمود، خداوند متعال فرمود: عابد چه گفت ؟ مَلك گفت : پروردگارا تو عالمترى كه او چنان و چنين گفت .
خداى سبحان فرمود: نزد آن عابد برو و بگو: ما طاعات تو را به خاطر اين نيّت ثابتى كه دارى قبول كرديم .
بله ، وظيفه ما بندگى است .

 تفسير آسان : ج 1، ص 21، نقل از غرائب القران ، شرح سوره حمد.

تعداد بازدید از این مطلب: 44
موضوعات مرتبط: مقالات و نوشته ها , داستان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : amin
تاریخ : یکشنبه 27 بهمن 1392
نظرات 0

 

به گزارش سرویس دینی جام نیوز: سليمان (ع ) روزى نشسته بود و نديمى با وى . ملك الموت (عزرائيل ) در آمد و تيز در روى آن نديم مى نگريست . پس چون عزرائيل بيرون شد ، آن نديم از سليمان پرسيد كه اين چه كسى بود كه چنين تيز در من مى نگريست ؟ سليمان گفت : ملك الموت بود . نديم ترسيد . از سليمان خواست كه باد را فرمان دهد تا وى را به سرزمين هندوستان برد تا شايد از اجل گريخته باشد .

 


سليمان باد را فرمان داد تا نديم را به هندوستان برد . پس در همان ساعت ملك الموت باز آمد. سليمان از وى پرسيد كه آن تيز نگريستن تو در آن نديم ما، براى چه بود . گفت : عجب آمد مرا كه فرموده بودند تا جان وى همين ساعت در زمين هندوستان قبض كنم ؛ حال آن كه مسافتى بسيار ديدم ميان اين مرد و ميان آن سرزمين . پس تعجب مى كردم تا خود خواست بدان سرعت ، به آن جا رود .

 

 

(رشيد الدين ميبدى ، كشف الاسرار و عدة الابرار، به سعى و اهتمام على اصغر حكمت ، انتشارات اميركبير، ج 1، ص 651، با اندكى تغيير در برخى كلمات)

تعداد بازدید از این مطلب: 35
موضوعات مرتبط: مقالات مذهبی , داستان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : amin
تاریخ : یکشنبه 27 بهمن 1392
نظرات 0
پيامبر آن را به طرف خود خواند. تنه درخت، زمين را شكافت و به طرف پيامبر آمد و مردم در اطراف نگاه مى‏ كردند.
ماجرای ساخته شدن منبر پيامبر (ص)

سرویس مذهبی افکارنیوز- وقتى كه مسجد مدينه ساخته شد، پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله- در موقع خطبه خواندن و سخنرانى، در مقابل جمعيت بر تنه درخت خرمايى كه در صحن مسجد بود، تكيه مى ‏داد.

 تا اينكه يكى از ياران آن حضرت، منبرى از چوب با دو پله و عرشه ساخت. نخستين بار كه پيامبر بر منبر نشست، درخت به ناله در آمد. پيامبر آن را به طرف خود خواند. تنه درخت، زمين را شكافت و به طرف پيامبر آمد و مردم در اطراف نگاه مى‏ كردند. حضرت او را در بغل گرفت و با او سخن گفت. پس درخت ساكت شد، 
سپس حضرت فرمود: به جاى خود برگرد. مردم نيز گوش مى ‏دادند. درخت جاى خود برگشت. 

پس يقين و بصيرت مؤمنان زياد شد و منافقان هم آنجا بودند و آن حديث را نقل مى‏ كردند ولى هوا و هوس، قلبها را مى ‏ميراند.

منبع:جلوه‏ هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: ۱۷.

تعداد بازدید از این مطلب: 47
موضوعات مرتبط: داستان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : amin
تاریخ : یکشنبه 27 بهمن 1392
نظرات 0
   مردی از سفر حج برگشته ، سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را برای‏  امام صادق تعريف می‏ كرد ، مخصوصا يكی از همسفران خويش را بسيار می ‏ستود  كه ، چه مرد بزرگواری بود ، ما به همراهی همچو مرد شريفی مفتخر بوديم .  يكسره مشغول طاعت و عبادت بود ، همينكه در منزلی فرود می‏ آمديم او فورا به گوشه‏ ای می‏ رفت ، و سجاده خويش را پهن می‏ كرد ، و به طاعت و عبادت‏  خويش مشغول می‏ شد .
    امام فرمدند:
   " پس چه كسی كارهای او را انجام می‏ داد ؟ و كه حيوان او را  تيمار می‏ كرد ؟ "

   - البته افتخار اين كارها با ما بود . او فقط به كارهای مقدس خويش‏  مشغول بود و كاری به اين كارها نداشت
   
- " بنابر اين همه شما از او برتر بوده‏ايد " .

«به نقل از داستان راستان جلد یک صفحه ی 10»
تعداد بازدید از این مطلب: 43
برچسب‌ها: سفر حج , p[ , حج , سفر ,
موضوعات مرتبط: داستان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : amin
تاریخ : یکشنبه 27 بهمن 1392
نظرات 0

شخصی با هیجان زیادی نزد امام صدق(ع) و گفت:

«درباره ی من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد،چون من خیلی فقیر هستم.»

   امام(ع) فرمود:

«هرگز»

   مرد اصرار زیاد کرد و گفت:

«چرا دعا نمی کنید»

   امام(ع) فرمود:

«چون خداوند راهی برای اینکار قرار داد،خداوند امر کرده که روزی را پی جویید وطلب نمایید اما تو می خواهی در خانه ی خود بنشینی وبا دعا روزی را به خانه ی خود بکشانی»

تعداد بازدید از این مطلب: 50
برچسب‌ها: دعای روزی , روزی ,
موضوعات مرتبط: داستان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : amin
تاریخ : شنبه 27 مهر 1392
نظرات 0

شیخ رجبعلی خیاط می‌گفت: من هر وقت که نماز می‌خواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار از خداوند حاجتی می‌خواستم یک روز گفتم بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم شاعر می‌گوید: تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن/ که خواجه خود روش بنده‌پروری دارد  

همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند چرا دیر آمدی؟ یعنی چه یعنی تو بادید 30 سال پیش به فکر این کار می‌افتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی.  

ما هر وقت جایی گیر می‌کنیم و اصطلاحا دم‌‌مان در تله‌ای کیر می‌کند می‌گوییم خدا. این شعر را استاد من شیخ اکبر برهان 62 سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر می‌خواندند و من هنوز به یاد دارم که:  

هر وقت که سرت به درد آید/ نالان شوی و سوی من آیی چون دردسرت شفا بدادم/ یاغی شوی و دگر نیایی   ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا می‌زنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا. 

تعداد بازدید از این مطلب: 67
موضوعات مرتبط: داستان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : amin
تاریخ : شنبه 27 مهر 1392
نظرات 0

پیش از آنکه هارون‌الرشید خلیفه وقت عباسی از نفوذ برمکی‌ها بیمناک شود و نسبت به براندازی آن‌ها اقدام کند، امام رضا(ع) این موضوع را در روز عرفه و در صحرای عرفات پیش‌بینی کرده بودند.

خبرگزاری فارس: ماجرای دعای امام رضا(ع) در عرفه و پیش‌بینی جالب آن حضرت

 

«عرفه» (نهم ذی الحجه) روزی است که حق‌تعالی بندگان را به عبادت و طاعت خویش فراخوانده و سفره‌های احسان خود را برای آن‌ها گسترانیده است. در این روز حجاج در محلی به نام عرفات توقف می‌کنند و به دعا و نیایش می‌پردازند و پس از برگزاری نماز ظهر و عصر به مکه مکرمه باز می‌گردند.

درباره وجه تسمیه عرفات مواردی مطرح است: نخست اینکه جبرئیل هنگامی که مناسک را به حضرت ابراهیم(ع) می‌آموخت، وقتی به عرفه رسید، به او گفت «عرفت» و او پاسخ داد آری. عده‌ای نیز وجه تسمیه عرفات را از آن جهت می‌دانند که مردم از این جایگاه به گناه خود اعتراف می‌کنند. عده‌ای نیز دلیل این نامگذاری را تحمل رنجی می‌دانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شد. چرا که یکی از معانی «عرف» صبر و شکیبایی و تحمل است.

به مناسبت فرا رسیدن روز بزرگ عرفه، روایت از محمد بن فُضیل نقل می‌شود که مرحوم شیخ عباس قمی آن در صفحه 873 کتاب منتهی‌الآمال درج کرده است:

در آن سال که هارون بر برامکه [1] غضب کرد و ابتدا عیسی بن جعفر[2] را کشت و آنگاه یحیی[3] را حبس کرد و آنچه بر سر امام هفتم آورده بودند، بر سرشان آمد؛ راوی می‌گوید: امام رضا(ع) در عرفه ایستاده بود و دعا می‌کرد. بعد از آن، سر به زیر انداخت. از ایشان دلیلش را پرسیدند. حضرت در پاسخ فرمود: «من خدا را می‌خواندم که بر برمکیان سبب آنچه با پدرم نمودند، خدای عزوجل دعای من درباره آن‌ها را اجابت کرد.»

پس اندک زمانی نگذشت که جعفر و یحیی منصوب شدند و احوال ایشان برگشت.

مسافر می‌گوید: من در منی با حضرت رضا(ع) بودم که یحیی بن خالد با قومی از آل برمک گذشتند. آن حضرت فرمود: «اینان مسکین هستند! نمی‌دانند که امسال چه بر سرشان می‌آید، و عجیب‌تر آنکه من و هارون مانند این دو انگشتیم!» و دو انگشت مبارک خود را کنار هم قرار دادند.

مسافر گوید: به خدا قسم! من معنی سخن او را نفهمیدم و ندانستم تا روزی که آن حضرت به شهادت رسید و او را کنار هارون ملعون دفن کردیم. [4]

منبع: فارس

تعداد بازدید از این مطلب: 47
موضوعات مرتبط: داستان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : amin
تاریخ : جمعه 26 مهر 1392
نظرات 0

 

فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد.

روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.
فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.
فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد.
شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد!
بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟


پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟
شیطان پاسخ داد: زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید.

تعداد بازدید از این مطلب: 73
موضوعات مرتبط: داستان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : amin
تاریخ : جمعه 26 مهر 1392
نظرات 0
در داستان جالبى از امیر المومنین حضرت على(علیه السلام ) به این مضمون نقل شده است كه روزى رو به سوى مردم كرد و فرمود: به نظر شما امید بخش ترین آیه قرآن كدام آیه است ؟ بعضى گفتند آیه "ان الله لا یغفر ان یشرك به و یغفر ما دون ذلك لمن یشاء"(خداوند هرگز شرك را نمى بخشد و پائین تر از آن را براى هر كس كه بخواهد مى بخشد) سوره نساء آیه 48
امام فرمود: خوب است ، ولى آنچه من میخواهم نیست ، بعضى گفتند آیه "و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفرالله یجد الله غفورا رحیما" (هر كس عمل زشتى انجام دهد یا بر خویشتن ستم كند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت) سوره نساء آیه 110
امام فرمود خوبست ولى آنچه را مى خواهم نیست .

 بعضى دیگر گفتند آیه "قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفورالرحیم" (اى بندگان من كه دراثر گناه، بر خویشتن زیاده روی کرده اید، ازرحمت خدا مایوس نشوید در حقیقت ‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است) سوره زمرآیه53

امام فرمود خوبست اما آنچه مى خواهم نیست ! بعضى دیگر گفتند آیه "و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا نفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله" (پرهیزكاران كسانى هستند كه هنگامى كه كار زشتى انجام مى دهند یا به خود ستم مى كنند به یاد خدا مى افتند، از گناهان خویش آمرزش مى طلبند و چه كسى است جز خدا كه گناهان را بیامرزد)
سوره آل عمران آیه135
باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مى خواهم نیست . در این هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه كردند فرمود: چه خبر است اى مسلمانان ؟ عرض كردند: به خدا سوگند ما آیه دیگرى در این زمینه سراغ نداریم . امام فرمود: از حبیب خودم رسول خدا شنیدم كه فرمود:
امید بخش ترین آیه قرآن این آیه است
تعداد بازدید از این مطلب: 36
موضوعات مرتبط: داستان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِيمِ . وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا لَسْتَ مُرْ‌سَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ . و كسانى كه كافر شدند مى‌گويند: «تو فرستاده نيستى.» بگو: «كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد.»

ذکر روزهای هفته

عضو شوید



فراموشی رمز عبور؟

آمار مطالب

کل مطالب : 93
کل نظرات : 5

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 202
باردید دیروز : 90
بازدید هفته : 386
بازدید ماه : 371
بازدید سال : 3,892
بازدید کلی : 16,907
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود