تبلیغات
[-Text2-]
نویسنده : amin
تاریخ : شنبه 10 اسفند 1392
نظرات 0

معاويه روزى براى ابوالاسود دئلى هديه اى فرستاد كه مقدارى از آن ، حلوا بود. منظورش از فرستادن هديه اين بود كه دل آنها را بدست آورد و قلبشان را از محبت على (عليه السلام ) خالى كند. ابوالاسود دختركى پنج ساله يا شش ساله داشت پيش پدر آمد همين كه چشمش به حلوا افتاد لقمه اى از آن برداشت در دهان گذاشت .
ابوالاسود گفت دختركم ! بينداز، اين غذا زهرى است ، معاويه مى خواهد بوسيله حلوا ما را فريب دهد و از امير المؤ منين (عليه السلام ) دور كند، محبت ائمه (عليهم السلام ) را از قلب ما خارج نمايد.
دخترك گفت قبحه الله يخدعنا عن السيد المطهر بالشهداء المزعفر تبا لمرسله و آكله خدا صورتش را زشت كند. مى خواهد ما را از سيد پاك و بزرگوار به وسيله حلوائى شيرين و زعفران دار بفريبد. مرگ بر فرستنده و خورنده اين حلوا باد. آنقدر دست به گلو برد و خود را رنج داد تا آنچه خورده بود قى كرد آنگاه كه خود را پاك از آلودگى حلوا يافت اين شعر را سرود.

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 39
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِيمِ . وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا لَسْتَ مُرْ‌سَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ . و كسانى كه كافر شدند مى‌گويند: «تو فرستاده نيستى.» بگو: «كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد.»

ذکر روزهای هفته

عضو شوید



فراموشی رمز عبور؟

آمار مطالب

کل مطالب : 93
کل نظرات : 5

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 164
باردید دیروز : 158
بازدید هفته : 509
بازدید ماه : 1,171
بازدید سال : 4,692
بازدید کلی : 17,707
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود